سپهرسپهر، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

نی نی اول، بارداری سوم

پسز شیش ماهه من

سلام جیگرم.....................خوبی عزیزم؟ خوش میگذره؟ منم خوبم. پاهام کلی ورم کرده. به قول باباییت مثل فیل شدم. تو این مدت حسابی درگیر بودم. اولندش پایان نامه دایی ٢ که دارم واسش مینویسم  و به سه تا پایان نامه دانشجوهای خودم اضافه شده. دومندش تدارک وسایل و جمع و جور کردن خونه تا تو فرشته مامان وقتی میای کاری نداشته باشیم. امروز یهویی برق اتاق تو و ما قطع شد و باید برق کش بیاریم درستش کنه. در ضمن میخوام حموم تو اتاقمونو روبراهش کنم تا وقتی میای دنیا اونجا ببرمت حموم. باید دوش و روشویی توش بذارم با یک وان کوچولو برای شستن شما خوشمل مامان. حموم بزرگه هم وان و جکوزی میخواد و توالت فرنگی هم لازمه چون دیگه سنگین شدم و نشستن بلند شدنم سخته....
31 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

سلام .............میدونم خیلی وقته چیزی ننوشتم. سیزده بدر جایی نرفتیم. ناهار خونه آقاحون جوجه کباب خوردیم و بعدش خوابیدیم. غروب رفتیم بیرون. مامان بچه هارو برده بود پارک. رفتیم پیششون. امیر موبایلشو گم کرد. از چهاردهم هم کار شروع شد. البته طبق روال بعد از عید مریض کم بود و کار و کاسبی کساد. امسال تولدم حس خیلی خوبی داشتم که به خاطر حضور گل پسرم بود. ............یک کم با بابایی بداخلاقی کردم. برام یک انگشتر خوشگل خریده بود. ما هم کیک خریدیم بردیم خونه آقاجون. دایی 2و خاله جونت هم زحمت کشیدن و کادو گرفتن و همینطور عمه فریده و امیررضا. دایی 3 هم کادوشو تو عید داده بود. روز تولدم رفتم سونو. کلینیک بی نهایت شلوغ بود. زنگ زدم خانم دکتر و گفت...
1 ارديبهشت 1391
1